سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوشته شده توسط : علی دشتی
  • ساده بودم ساده ساده مثل کف دست من نمی دانستم ساده بودن سخت است مثل آیینه آب صاف و آسان بودم دل و دستم یکرنگ مثل باران بودم که به خاک افتادم دل بریدم رفتم به سفر تن دادم به تو روی آوردم در گریزم از خویش ساده بودم ساده پاک مثل کف دست من چه می دانستم ساده بودن سخت است به تو دل خوش کردم به تو عاشق بودم شدم آیینه تو صاف و صادق بودم تو به من می گفتی ساده بودن زیباست عشق مثل خود توست ساده مثل خود ماست عشق آزاده نبود عاشقی ساده نبود همسفر اهل سفر راهی جاده نبود مثل خوابی کوتاه عشق هم آمد و رفت به همان آسانی درس سختی داد و رفت قصه من این بود این سرآغازم شد بعد از آن قصه عشق غم هم آوازم شد قصه من این بود این سرآغازم شد بعد از آن قصه عشق غم هم آوازم شد ساده بودم ساده هستی ام در کف دست من نمی دانستم ساده بودن بد میاره واسم .. 


  • کلمات کلیدی :
    تاریخ انتشار : 90/12/6:: 8:43 عصر نظرات ( )